من با قد حدود ۱۷۰ سانت، کوتاه قد ترین پسر و مرد فامیل هستم و حتی از دو برادرم هم چند سانتی کوتاه ترم. و هر وقت مهمونی میریم از اینکه هم قد دخترها یا هم قد پسرهای مقطع راهنمایی ام ، غصه میخورم.
با قطعیت میتونم بگم که دلیل اینکه هیچ دختری من رو دوست نداره، قد کوتاهم هست و باز با قطعیت میتونم بگم که به خاطر قد کوتاهی ، اعتماد به نفسم رو برای رفتن در اجتماع و سمت جنس مخالف از دست دادم و فکر میکنم کسی من رو نمیخواد. وگرنه نه از لحاظ وضع مالی مشکلی دارم نه تیپ و قیافه نه اخلاق نه چیز دیگه ای.
کاملا مشخص هست که پسرها و مردهایی که قد بالای ۱۸۰ دارند ، ۳-۰ از امثال من جلوترند و بارها مادرم وقتی برای خواستگاری زنگ زده، مادر دختر قد من رو پرسیده و رد کرده، یا وقتی خواستگاری رفتم دخترها خوششون نیومده.
من بابت قد کوتاهم مقصر نیستم. عامل کوتاهی قد، ژن و تغذیه ست و من بابت عدم تغذیه ی مناسب، پدر و مادرم رو هرگز نمی بخشم. چون پدرم علیرغم اینکه وضع مالی عالی ای داشت، همیشه طوری وانمود میکرد که بیچاره و فقیره و هیچ وقت غذای خوب نمیخوردیم. مادرم عادت کرده بود که یک غذا رو ده بار داغ کنه و با انواع ترفندها ، کاری کنه که فقط خورده بشه، حتی اگه مونده باشه.
از طرفی من بین برادرهام، از اول بچگی خیلی حرص میخوردم. اینکه همیشه جثه ی کوچیکی داشتم و هر جا میرفتیم، همسنای من دو برابر من بودند، و حتی موقعی که بالغ شده بودم ، من رو آقا کوچولو» صدا میکردند، درحالیکه دلم میخواست من هم بزرگ و مرد باشم. اینها همه رنجم میداد.
حتی پدرم هم که خودش کوتاه قد بود، ما رو به خاطر قدمون تحویل نمی گرفت و بزرگ به حساب نمی آورد و حتی بارها این مسئله رو توی سرمون می کوبید و میگفت: اگر زن قد بلند گرفته بودم، بچه هام کوتوله نمیشدند! هیچ وقت توی فامیل کسی فکر نمیکرد که ماهم مثلا ۲۰ سالمون شد و مرد شدیم، در حالیکه با پسر خاله هام فقط دو سه سال تفاوت داشتم و اونها در سن ۱۹ سالگی به خاطر هیکل درشت و چهره ی مردونه ازدواج کردند.
بلوغ زودهنگامم هم در اینکه رشد قدّیم متوقف بشه، بی تاثیر نبود. چون من اول راهنمایی بودم که از پسرهای سال بالایی ، مسائل شویی رو فهمیدم و زود تحریک شدم و دست به خودیی زدم.
اون موقع ها که تازه ریش و سبیلم سبز شده بود و صدام کلفت شده بود، خیلی دلم میخواست دختری کنارم باشه یا ازدواج کنم تا اعتماد به نفسم برگرده. دلم میخواست از جانب یک دختر، مرد و بزرگ به حساب بیام و در بین فامیل جایگاه و احترام پیدا کنم و کسی به تحلیل ها و نظرات ی من اهمیت بده، اما واقعیت این بود که کسی پسر این قدی رو دوست نداشت و نداره.
من هرگز خدا رو بابت این بی عدالتیش در خلقت نمی بخشم. ماها(یعنی ژن من) اول بچه و نوجوون به نظر میایم ، بعد یکهو موهامون میریزه و سفید میشه و پیر میشیم و در واقع یهو از ۱۷ سالگی به ۵۰ سالگی می پریم بدون اینکه دوران جوونی» داشته باشیم. قد انقدر مهم هست که همیشه وقتی افراد کوچیکتر از خودم و متولدین دهه ۷۰ رو می بینم فکر میکنم که چرا پس من از اینها کوچیکترم و کی میشه منم بزرگ بشم تا بتونم با جنس مخالفم دوست بشم؟
من حتی از افغانستانی ها و پیرمردها هم کوتاه ترم و بابت این قضیه احساس حقارت میکنم.
پ.ن: حالا وقتی اینارو میگی دخترها شروع به توهین میکنند. آره من سمندون هستم! بعد هم کسانی داغونتر و کوتاه تر و مشکل دارتر یکدفعه دوستت دارند!! این هم از عجایب روزگار هست که نمیتونی دردت رو بیان کنی. این رو بگم که من دیگه آب از سرم گذشته و چون میدونم برای سگ و گربه ی ماده هم جاذبه ندارم، اینها رو میگم و توقعی از کسی ندارم.
رو ,قد ,هم ,اینکه ,کسی ,، ,من رو ,دلم میخواست ,بگم که ,و مرد ,هست که
درباره این سایت